همه ی جان و تنم .....وطنم
------------------------------------------
هدف از ساخت یادگار ،بوجود آوردن فضایی جهت ارتباط بهتر با دانشجویان محترم در حین و پس از دوران تحصیل و همچنین بهبود عملکرد آموزشی اینجانب می باشد.
------------------------------------------
قوانین یادگار
جهت پایدار ماندن یادگار ممنوعیتهای زیر را یادآوری می کنم:
1-گفتگو در مورد مسایل سیاسی
2-نقد مذهب و مسایل مرتبط با آن
3-نقد حاکمیت جمهوری اسلامی ایران
4-توهین به بازدیدکنندگان در بخش نظرات
هرگونه تخطی از قوانین جاری کشور در این مکان قابل پیگیری توسط پلیس سایبری خواهد بود.
پیروز و پاینده باشید
ادامه...
نمایندگان کلاسی هرچه سریعتر از قسمت پیام خصوصی برای بنده ایمیل خود را ارسال نمایند تا من در یادگار برایشان یک آی دی ساخته تا بتوانند موضوعات پروژه کلاسی و... را با دوستان خود هماهنگ کنند
رحمان بهمنی
پنجشنبه 4 اسفندماه سال 1390 ساعت 03:14 ب.ظ
میگم عجب شانسی آوردیم در رفتبم از این دانشگاه و این استاد...قربون دانشگاه شوشتر هنوز که هنوزه پرنده پر نمیزنه شما رفتید کلاس نماینده مشخص کردید تمرینم گفتید؟ یا ابلفضل
سلام استاد من درس سیستم های خرید را با شما معرفی به استاد گرفتم می خواهم بدونم چه روزی بیام خدمتتون ؟و چطوری باهاتون در تماس باشم ؟موبایلتون خاموشه و همیشه ام به وبلاگتون دسترسی ندارم.
من 17 اسفند دانشگاه خواهم بود از روی چه کتابی خوانده اید اگر قبلا نیفتاده اید 5 فصل اول کتاب شیر محمدی را بخوانید
رسیدن به خیر ن ه استاد نمیزارم دیگه از دستم پرید وای چه حالی میده بازرگانی همه از هین بچه مثبت ها هستن امروز کلی خندیدم یاد ترم اول افتادم کلا حرفام و کارام سر کلاس براشون سوپرایز بود حالا تا عادت کنن هی هاته اما دلم وهسه دوستای صنعتیم تنگ شده هرجا هستین سالم باشین و تن درست
به پسر خالهم میگم :دعا کن برام ، دعای بچه ها زوداجابت میشه . . .میگه : اگه دعای بچه ها اثر داشت ، وختی که من شیش سالم بود ، و تو اون ماشین آبیمو شیکوندی، باید میمُردی
فرهنگ لغات زنان : 1. آره یعنی نه 2. نه یعنی آره 3. ما با ید با هم حرف بزنیم یعنی بشین فقط گوش کن 4. هر کار دوست داری بکن یعنی بکن ولی بعد دهنت سرویسه 5. چقد منو دوست داری ؟ یعنی یه گندی زدم می خوام بگم 6. دو دقیقه دیگه حاضرم یعنی دو ساعت علافی
اصن به من چه ولا
تنبل تنبلا
یکشنبه 7 اسفندماه سال 1390 ساعت 01:36 ب.ظ
انشرلی هم نشدیم که ازمون بپرسن آنه !!!!تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت ؟؟؟؟
استاد درس سیستمها را افتادم و کتاب آقای شیر محمدی را ندارم یک کتاب دیگر هست از آقای موسوی همان روز 17 خدمتتون برسم یا می گویید که چند فصل از این کتاب را بخوانم وچه موقع بیایم امتحان بدهم؟
به کسی اعتمادکن که بتواند سه چیز درتوراتشخیص بدهد: اندوه پنهان شده درلبخندت را،عشق پنهان شده درعصبانیتت را،ومعنای حقیقی درسکوتت را...
سیاه به روزگار نگاه نکنید سیاه می شود روزگارتان
نیلو
چهارشنبه 17 اسفندماه سال 1390 ساعت 01:01 ب.ظ
گمشده این نسل اعتماداست نه اعتقاد ولی افسوس که نه براعتمادشان ،اعتقادیست ونه براعتقادشان،اعتمادی!
آرام آرام باید ساخت
امی تیس
چهارشنبه 17 اسفندماه سال 1390 ساعت 01:47 ب.ظ
سلام نیلو جوووووووووون باهات موافقم .آدم باید واقع بین باشه ِهمانجور که زیبایی ها رو آدم می بینه تلخی های زندگی رو هم باید .............
تیام
چهارشنبه 17 اسفندماه سال 1390 ساعت 03:00 ب.ظ
روزی انسان از خداوند پرسید : خدایا؛ اگر همه چیز در سرنوشت ما نوشته شده است ؛ پس آرزو کردن ما چه فایده ای دارد ؟ خداوند خندید و گفت ؛ شاید من نوشته باشم هر چه آرزو کرد ....!!!!!!!!!!!!!
نیلو
چهارشنبه 17 اسفندماه سال 1390 ساعت 11:22 ب.ظ
کودکی اندیشید که خدا چه میخورد،چه می پوشد ودرکجامنزل دارد؟ندایی آمدکه :اوغم بندگانش رامی خورد،گناهانشان رامی پوشد و درقلب شکسته آنان ساکنست .
تیام
پنجشنبه 18 اسفندماه سال 1390 ساعت 12:30 ب.ظ
امواج زندگی را بپذیر ؛ حتی اگر گاهی تو را به عمق دریا ببرند . آن ماهی آسوده که همیشه بر سطح آبها می بینی ؛ مرده است .
تیام
پنجشنبه 18 اسفندماه سال 1390 ساعت 12:35 ب.ظ
روزی مجنون از میان سجاده مرد نمازگذاری عبور کرد ...مرد گفت : هی ! مگر نمی بینی که با معشوق خود رازونیاز می کنم ؟ مجنون گفت : منکه عاشق لیلی هستم تو را ندیدم تو که عاشق خدای لیلی هستی چگونه مرا دیدی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نیلو
پنجشنبه 18 اسفندماه سال 1390 ساعت 08:51 ب.ظ
سلام
استاد من ایمیلتون رو از کجا می تونم پیدا کنم؟؟؟؟؟؟؟؟
میگم عجب شانسی آوردیم در رفتبم از این دانشگاه و این استاد...قربون دانشگاه شوشتر هنوز که هنوزه پرنده پر نمیزنه
شما رفتید کلاس نماینده مشخص کردید تمرینم گفتید؟ یا ابلفضل
چه تاثیر دلنشینی دارد
" غصه نخور ، درست میشود "گفتن های مادر ،
اثرش را هزار قرص آرامبخش قوی ندارد
جناب علیپور هر نظری را نباید در یادگار گذاشت
محدودیتها را باید خودتان بدانید
لطفا رعایت بفرمایید
خـــداجـــــــــون دمــت گــــــــــــرم ما رو دیگه بفرست مرحله ی بعد
آخه این مـــــرحــله هـــمش غــــــــوله
سلام استاد من درس سیستم های خرید را با شما معرفی به استاد گرفتم می خواهم بدونم چه روزی بیام خدمتتون ؟و چطوری باهاتون در تماس باشم ؟موبایلتون خاموشه و همیشه ام به وبلاگتون دسترسی ندارم.
من 17 اسفند دانشگاه خواهم بود
از روی چه کتابی خوانده اید
اگر قبلا نیفتاده اید 5 فصل اول کتاب شیر محمدی را بخوانید
استاد

میگم این علیپور چقدر به حرف شما گوش میده !!!
لطفاً کامنت مشکوک هم نذار
سلام جناب اقای علیپور
بازم رسیدن به خیر
علیپور احتمالا حواسشون نبوده که بنده نظرات را آزاد کرده ام
ببخشید استاد
اون کامنت مشکوک نذار برای جناب اقای علیپور بود
شرمنده !!
لیلا جان
آینه آینه
خخخخخخخ
من خودم تا شش سالگی فکر می کردم اسمم دست نزنه !
تازه یه داداش کوچکتر داشتم اسمش بتمرگ بود!!!
سلام وقت بخیر
استاد ممیزی یعنی چه؟
ممیزی عبارت است از فرآیندی که در آن میزان تطابق شرایط موجود سیستمی با شرایط استانداردی که برای آن تعریف شده است ارزیابی می گردد
رسیدن به خیر
ن
ه استاد نمیزارم دیگه از دستم پرید
وای چه حالی میده بازرگانی همه از هین بچه مثبت ها هستن
امروز کلی خندیدم یاد ترم اول افتادم کلا حرفام و کارام سر کلاس براشون سوپرایز بود
حالا تا عادت کنن هی هاته
اما دلم وهسه دوستای صنعتیم تنگ شده
هرجا هستین سالم باشین و تن درست
متشکرم
به پسر خالهم میگم :دعا کن برام ، دعای بچه ها زوداجابت میشه . . .میگه : اگه دعای بچه ها اثر داشت ، وختی که من شیش سالم بود ، و
تو اون ماشین آبیمو شیکوندی، باید میمُردی
در دنیا جای کافی برای همه هست پس بجای اینکه جای کسی را بگیری سعی کن جای خودت را پیدا کنی.
چارلی چاپلین
علیپور پرفسور میشود
فرهنگ لغات زنان :
1. آره یعنی نه
2. نه یعنی آره
3. ما با ید با هم حرف بزنیم یعنی بشین فقط گوش کن
4. هر کار دوست داری بکن یعنی بکن ولی بعد دهنت سرویسه
5. چقد منو دوست داری ؟ یعنی یه گندی زدم می خوام بگم
6. دو دقیقه دیگه حاضرم یعنی دو ساعت علافی
اصن به من چه ولا
انشرلی هم نشدیم که ازمون بپرسن
آنه !!!!تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت ؟؟؟؟
دنیا را چه دیدید شاید از او معروف تر شوید
استاد درس سیستمها را افتادم و کتاب آقای شیر محمدی را ندارم یک کتاب دیگر هست از آقای موسوی همان روز 17 خدمتتون برسم یا می گویید که چند فصل از این کتاب را بخوانم وچه موقع بیایم امتحان بدهم؟
علی پور بی مزه بمیری از خنده
نه وجدانا عصبانی این شکلکارو من نزاشتم
چه وضی یه بابا به اسم مک چیزی نزارین خواهشا
سپاس
علیپور علیپور علیپور





















ببین با اعصاب من ور نرو فرقونت بچسبم عجیجم
تو روح گلدگونت خرزهله چرا به اسم من کامنت میزاری نکبت
خو نکن
اعصاب نمیزارین که
سلام استاد مرسی ازهمکاریتون.
خواهش می کنم
قشنگترین دیالوگ دنیا اونجاست که پدرژپتو به پینوکیو میگه:پینوکیو...چوبی بمان!ادم ها سنگی اند، دنیایشان قشنگ نیست ...
تلخه
بهانه های ماندنت که تمام میشود
تنها ....
برو...
فقط همین!!
به کسی اعتمادکن که بتواند سه چیز درتوراتشخیص بدهد: اندوه پنهان شده درلبخندت را،عشق پنهان شده درعصبانیتت را،ومعنای حقیقی درسکوتت را...
سیاه به روزگار نگاه نکنید
سیاه می شود روزگارتان
گمشده این نسل اعتماداست نه اعتقاد ولی افسوس که نه براعتمادشان ،اعتقادیست ونه براعتقادشان،اعتمادی!
آرام آرام باید ساخت
سلام نیلو جوووووووووون
باهات موافقم .آدم باید واقع بین باشه ِهمانجور که زیبایی ها رو آدم می بینه تلخی های زندگی رو هم باید .............
روزی انسان از خداوند پرسید :
خدایا؛ اگر همه چیز در سرنوشت ما نوشته شده است ؛ پس آرزو کردن ما چه فایده ای دارد ؟
خداوند خندید و گفت ؛ شاید من نوشته باشم هر چه آرزو کرد ....!!!!!!!!!!!!!
کودکی اندیشید که خدا چه میخورد،چه می پوشد ودرکجامنزل دارد؟ندایی آمدکه :اوغم بندگانش رامی خورد،گناهانشان رامی پوشد و درقلب شکسته آنان ساکنست .
امواج زندگی را بپذیر ؛ حتی اگر گاهی تو را به عمق دریا ببرند . آن ماهی آسوده که همیشه بر سطح آبها می بینی ؛ مرده است .
روزی مجنون از میان سجاده مرد نمازگذاری عبور کرد ...مرد گفت : هی ! مگر نمی بینی که با معشوق خود رازونیاز می کنم ؟ مجنون گفت : منکه عاشق لیلی هستم تو را ندیدم تو که عاشق خدای لیلی هستی چگونه مرا دیدی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
گفتم :خداازهمه دلگیرم ، گفت:حتی ازمن ؟گفتم:خدادلمو ربودند گفت:پیش ازمن ؟گفتم:خداچقدردوری،گفت: تو یامن؟گفتم: خداتنهای تنهام،گفت: پس من؟گفتم خداکمک خواستم ،گفت ازغیرمن؟گفتم: خدادوستت دارم،گفت: بیشترازمن ؟
لحظه هادرگذرند،همچو آن لحظه ی شادی که گذشت غصه هم میگذرد،لحظه هاعریانند، برتن لحظه خود جامه ی اندوه مپوشان هرگز...
خدایا شکرت ! ما دیگر فقیر نیستیم، دیروز پزشک آبادی گفت: چشم های پدرم پر از آب مروارید است...!
حسین پناهی