یــادگــار

هــر چنــد جوانیــد .... سیمــرغ جـهانیــد

یــادگــار

هــر چنــد جوانیــد .... سیمــرغ جـهانیــد

آن مرد

آن مرد آمد

دیگر وقتش بود

به امید فردایی بهتر

پایان

دیدارهای هفتگی این ترم نیز به خط پایان رسید

این دوره نیز ویژگیهای خود را داشت.کوتاهی بیش از حد ترم،بیماری من،تفکیک تقریبی کلاسها و...امیدوارم که تا به انتهای مسیر پرتلاش باشید و بنده را روسفید پشتکار خود کنید...

تصاویری که دوستان از برنامه های مختلف ثبت نمودند و عکسهای دسته جمعی پایان کلاسها را به زودی بروز می کنم

در اینجا لازم است که از دوست عزیزم سرکار خانم امیری که عنوان وبلاگ ایشان هم در پیوندها قابل دسترسیست کمال سپاس و قدردانی را داشته باشم

چه اگر ایشان نبود

رنگ و سیمای یادگارتان پر ز مهر نبود

جزوه جدید مدیریت کارخانه و نمودارهای پروژه

با درود

این حقیر در کلاسهای درس سعی کردم تا حد ممکن نمودارهایی را که شما می باید در درس کار سنجی و روش سنجی خوانده باشید دوباره توضیح بدهم(چراکه از شما خواسته بودم آنها را در پروژه خود لحاظ نمایید).ولیکن برخی از دوستان که در کلاسها حاضر نبوده اند و مطالب گذشته هم در خاطرشان کم رنگ شده است با ابهاماتی در این زمینه مواجه بوده اند.

زین رو

پیشنهاد می نمایم با توجه به اینکه جزوه ی درس مدیریت کارخانه را در سایت بروز کرده ام به فصل ششم این جزوه مراجعه و سه نمودار مونتاژ،فرآیند عملیات و نمودار فرآیندجریان را در آن مجددا ملاحظه بفرمایند.

دوباره تاکید می کنم که جزوه ی درس مدیریت کارخانه کامل شده است و می توانید از آن بهره ببرید.


روز زن-مادر

نکته:ایرانیان عادت دارند تا در کنار تمامی پدیده های جهانی مدل ایرانی را نیز حتما ارایه کنند تا سر بودن و تک بودن  خود را بر همگان واضح و مبرهن گردانند.زین روست که روز زنمان هم بموازات روز جهانی زن تعریف شده.هرچند که این حقیر با هر بهانه ای برای شاد بودن موافقم حال ایرانی و غربی و بودایی و... .
 و اما...خانمها،مادران،دختران و تمام انسانهای وابسته به آنها امروز روزیست از برای  نوع مونث...بهانه ایست برای یاد کردن از عزیزان. 
مادران مهربان ترین آفریدهای پروردگارند
 در کنار ایشان امروز را خ و ش باشید...اگر شده حتی به اندازه یک بوسه...و گاهی افسوس باید خورد 
با یاد ایشان.

کسب درآمد با اخلاق ...

درود بر همه شما دوستان گرامی خواندن این داستان کوتاه خالی از لطف نیست

 

وقتی شما به شهر نیویورک سفر کنید


جالب ترین بخش سفر شما هنگامی است که پس از خروج از هواپیما و فرودگاه

قصد گرفتن یک تاکسی را داشته باشید

اگر یک تاکسی برای ورود به شهر و رسیدن به مقصد بیابید شانس به شما روی آورده است.

اگر راننده ی تاکسی شهر را بشناسد و از نشانی شما سر در آورد با اقبال دیگری روبرو شده اید.

اگر زبان راننده را بدانید و بتوانید با او سخن بگویید بخت یارتان است و اگر راننده عصبانی نباشد

با حسن اتفاق دیگری مواجه هستید. خلاصه برای رسیدن به مقصد باید از موانع متعددی بگذرید.

هاروی مک کی می گوید: روزی پس از خروج از هواپیما، در محوطه ای به انتظار تاکسی ایستاده بودم که

ناگهان راننده ای با پیراهن سفید و تمیز و پاپیون سیاه از اتومبیلش بیرون پرید

خود را به من رساند و پس از سلام و معرفی خود گفت: لطفا چمدان خود را در صندوق عقب بگذارید.

سپس کارت کوچکی را به من داد و گفت: لطفا به عبارتی که رسالت مرا تعریف می کند توجه کنید.

بر روی کارت نوشته شده بود: در کوتاه ترین مدت، با کمترین هزینه، مطمئن ترین راه ممکن و در محیطی دوستانه شما را به مقصد می رسانم.

من چنان شگفت زده شدم که گفتم نکند هواپیما به جای نیویورک در کره ای دیگر فرود آمده است.

راننده در را گشود و من سوار اتومبیل بسیار آراسته ای شدم.

پس از آنکه راننده پشت فرمان قرار گرفت، رو به من کرد و گفت: پیش از حرکت، قهوه میل دارید؟

در اینجا یک فلاسک قهوه معمولی و فلاسک دیگری از قهوه مخصوص برای کسانیکه رژیم تغذیه دارند، هست.

گفتم: خیر، قهوه میل ندارم، اما با نوشابه موافقم.

راننده گفت: در یخدان هم نوشابه دارم و هم آب میوه.

سپس با دادن یک بطری نوشابه، حرکت کرد و گفت: اگر میل به مطالعه دارید مجلات تایم، ورزش و تصویر و آمریکای امروز در اختیار شما است.

آنگاه، بار دیگر کارت کوچک دیگری در اختیارم گذاشت و گفت: این فهرست ایستگاههای رادیویی است که می توانید از آنها استفاده کنید.

ضمنا من می توانم درباره بناهای دیدنی و تاریخی و اخبار محلی شهر نیویورک اطلاعاتی به شما بدهم و اگر تمایلی نداشته باشید می توانم سکوت کنم.

در هر صورت من در خدمت شما هستم.

از او پرسیدم: چند سال است که به این شیوه کار می کنید؟

پاسخ داد: دو سال.

پرسیدم: چند سال است که به این کار مشغولید؟

جواب داد: هفت سال.

پرسیدم: پنج سال اول را چگونه کار می کردی؟

گفت: از همه چیز و همه کس، از اتوبوسها و تاکسی های زیادی که همیشه راه را بند می آورند، و از دستمزدی که نوید زندگی بهتری را به همراه نداشت می نالیدم.

روزی در اتومبیلم نشسته بودم و به رادیو گوش می دادم که وین دایر شروع به سخنرانی کرد.

مضمون حرفش این بود که مانند مرغابیها که مدام واک واک می کنند، غرغر نکنید، به خود آیید و چون عقابها اوج گیرید.

پس از شنیدن آن گفتار رادیویی، به پیرامون خود نگریستم و صحنه هایی را دیدم که تا آن زمان گویی چشمانم را بر آنها بسته بودم.

تاکسیهای کثیفی که رانندگانش مدام غرولند می کردند، هیچگاه شاد و سرخوش نبودند و با مسافرانشان برخورد مناسبی نداشتند.

سخنان وین دایر، بر من چنان تاثیری گذاشت که تصمیم گرفتم تجدید نظری کلی در دیدگاهها و باورهایم به وجود آورم.

پرسیدم: چه تفاوتی در زندگی تو حاصل شد؟

گفت: سال اول، درآمدم دوبرابر شد و سال گذشته به چهار برابر رسید.

نکته ای که مرا به تعجب واداشت این بود که در یکی دو سال گذشته

این داستان را حداقل با سی راننده تاکسی در میان گذاشتم اما فقط دو نفر از آنها به شنیدن آن رغبت نشان دادند و از آن استقبال کردند

بقیه چون مرغابیها، به انواع و اقسام عذر و بهانه ها متوسل شدند و به نحوی خود را متقاعد کردند که چنین شیوه ای را نمی توانند برگزینند.

شما، در زندگی خود از اختیار کامل برخوردارید و به همین دلیل نمی توانید گناه نابسامانیهای خود را به گردن این و آن بیندازید.

پس بهتر است برخیزید، به عرصه پر تلاش زندگی وارد شوید و مرزهای موفقیت را یکی پس از دیگری بگشایید.

دنیا مانند پژواک اعمال و خواستهای ماست.

اگر به جهان بگویی: سهم منو بده...

دنیا مانند پژواکی که از کوه برمی گردد، به تو خواهد گفت: سهم منو بده... و تو در کشمکش با دنیا دچار جنگ اعصاب می شوی.

اما اگر به دنیا بگویی: چه خدمتی برایتان انجام دهم؟، دنیا هم به تو خواهد گفت: چه خدمتی برایتان انجام دهم؟

 

بدرود

 

نمودار

دروووود

نمودارهای مربوط به پروژها را از لینکهای زیر دانلود کنید:


نمودار1