همه ی جان و تنم .....وطنم
------------------------------------------
هدف از ساخت یادگار ،بوجود آوردن فضایی جهت ارتباط بهتر با دانشجویان محترم در حین و پس از دوران تحصیل و همچنین بهبود عملکرد آموزشی اینجانب می باشد.
------------------------------------------
قوانین یادگار
جهت پایدار ماندن یادگار ممنوعیتهای زیر را یادآوری می کنم:
1-گفتگو در مورد مسایل سیاسی
2-نقد مذهب و مسایل مرتبط با آن
3-نقد حاکمیت جمهوری اسلامی ایران
4-توهین به بازدیدکنندگان در بخش نظرات
هرگونه تخطی از قوانین جاری کشور در این مکان قابل پیگیری توسط پلیس سایبری خواهد بود.
پیروز و پاینده باشید
ادامه...
باسلام اقای بهمنی فیلمی درابطه با فرایند خط تولید ساخت بلبرینگ در ۵ دقیفه راتهیه کردم اگر مناسب می دونید که پنج شنبه بیارم
حتما بیاورید
ن.س
یکشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1391 ساعت 01:26 ب.ظ
فردا 1خرداد، مصادف با بزرگداشت ملاصدراست. نام کامل: صدرالدین شیرازی مشهور به ملاصدرا و صدرالمتالهین یک داستان کوتاه از ملاصدرا:
می گویند روزی ملاصدرا در کنار حوض پر آب مدرسه درس می داد. غفلتاً فکری به خاطرش رسید و رو به شاگردان کرد و گفت: " آیا کسی می تواند ثابت کند آنچه در این حوض است آب نیست؟" چند تن از طلاب زبردست مدرسه با استفاده از فن جدل که در منطق ارسطو شکل خاصی از قیاس است و هدف عاجز کردن طرف مناظره یا مخاطب است نه قانع کردن او، ثابت کردند که در آن حوض مطلقاً آب وجود ندارد و از مایعات خالی است. ملاصدرا با تبسمی رندانه مجدداً روی به طلاب کرد و گفت: " اکنون آیا کسی هست که بتواند ثابت کند در این حوض آب هست؟ " یعنی مقصود این است که ثابت کند حوض خالی نیست و آنچه در آن دیده می شود آب است. شاگردان از سؤال مجدد استاد خود ملاصدرا در شگفت شده جواب دادند که با آن صغری و کبری به این نتیجه رسیدیم که در حوض آب نیست، حال نمی توان خلاف قضیه را ثابت کرد و گفت که در این حوض آب هست... فیلسوف شرق چون همه را ساکت دید سرش را بلند کرد و گفت: « ولی من با یک وسیله و عاملی قویتر از دلایل شما ثابت می کنم که در این حوض آب وجود دارد ». آنگاه در مقابل چشمان حیرت زده طلاب کف دو دست را به زیر آب حوض فرو برد و چند مشت آب برداشته به سر و صورت آنها پاشید. همگی برای آنکه خیس نشوند از کنار حوض دور شدند. فیلسوف عالیقدر ایران تبسمی بر لب آورد و گفت: «همین احساس شما در خیس شدن بالاتر از دلیل است»
ن.س
یکشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1391 ساعت 01:32 ب.ظ
سخنان ملاصدرا در مورد خداوند :
خداوند همه چیز میشود همه کس را... به شرط اعتقاد، به شرط پاکی دل، به شرط طهارت روح، به شرط پرهیز از معامله با ابلیس بشویید قلبهایتان را از هر احساس ناروا و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار... و بپرهیزید از ناجوانمردیها،ناراستیها، نامردمیها! چنین کنید تا ببینید خداوند چگونه بر سفره شما با کاسهای خوراک و تکهای نان مینشیند در دکان شما کفههای ترازویتان را میزان میکند و در کوچههای خلوت شب با شما آواز میخواند... مگر از زندگی چه میخواهید که در خدایی خدا یافت نمیشود...
تنبل تنبلا
یکشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1391 ساعت 03:27 ب.ظ
به نظر من این دوتا شعر از رباعیات خیام خیلی قشنگ هستن این قافله عمر عجـب میگذرد دریاب دمی کـه با طرب میگذرد ساقی غم فردای حریفان چه خوری پیش آر پیاله را که شب میگذرد
...... من هیچ ندانم که مرا آنکه سرشت از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشـت جامی و بتی و بربطی بر لب کشت این هر سه مرا نقد و ترا نسیه بهشت
سلام استاد
عقب یه ماشینی یک مصرع شعر نوشته بودن
زگهواره تاگوربیخیال!!!
نمیدونم شاعرش کی بوده!؟
احتمالا دانشجوی ترم اول بوده
علی جمشیدیان
چهارشنبه 3 خردادماه سال 1391 ساعت 12:34 ق.ظ
شاخه گلی برمزار حجازی
یک عقاب تیز پر،پرزد که آبی تر شود ترجمان اوج بود،ترجمان پر شود
قله ها کوتاه تر ازبال پروازش شدند رفت تا اسطوره باشد،رفت تا باور شود
فرصت این زندگی کوتاهترازچشمه هاست چشمه دریا می شود،باران اگر کوثر شود
مانده پرهایش میان دفتر آئینه ها مانده تا درروشن آئینه ها،سنگر شود
خدا روحش را قرین رحمت کند مرد شریفی بود
آذرخش
چهارشنبه 3 خردادماه سال 1391 ساعت 12:53 ب.ظ
سلام استاد ارجمند دلم براتون تنگ شده برای استاد باسواد و سختگیرم. همواره در پناه خداوند سالم وشاد باشید.
سلام م م م م من هم دلم براتون تنگ شده از دوستان سراغتون رو می گیرم...انگار به شدت درگیر زندگی هستید ...هرجا که هستید خندان باشید
شروین
پنجشنبه 4 خردادماه سال 1391 ساعت 09:45 ق.ظ
سلام استاد عزیز و ارجمندم والا راستش استاد دو ماهی میشه که حتی وقت نکردم یه سری به خودم بزنم همه اش مسافرت بودم از این شهر به اون شهر دیروز رسیدم اصفهان (شاهین شهر) و انشالله هفته دیگه میام اهواز واسه فرجه امتحانات
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
این حرف معما نه تو خوانی و نه من
هست اندر پس پرده گفتگوی من و تو
چون پرده بر افتد نه تو مانی و نه من
به به شروین جان...پارسال دوست امسال آشنا...یزیدیا چطورن؟
درود استاد جالب بود بیشتر دراین مقوله کار بشه ممنونم
سلام
استاد یزیدیا یا یزدیا
نه اشتباه تایپی نه اشتباه لفظی اینا همش برمیگرده به شلوغ بودن سرتون
نه دقیقا همان یزیدیها نوشته ام....به عمد نوشتم یزیدیها...چون شروین جان دل خوشی از آنجا و مردمانش نداشت
باسلام
اقای بهمنی فیلمی درابطه با فرایند خط تولید ساخت بلبرینگ در ۵ دقیفه راتهیه کردم اگر مناسب می دونید که پنج شنبه بیارم
حتما بیاورید
فردا 1خرداد، مصادف با بزرگداشت ملاصدراست.
نام کامل: صدرالدین شیرازی
مشهور به ملاصدرا و صدرالمتالهین
یک داستان کوتاه از ملاصدرا:
می گویند روزی ملاصدرا در کنار حوض پر آب مدرسه درس می داد. غفلتاً فکری به خاطرش رسید و رو به شاگردان کرد و گفت: " آیا کسی می تواند ثابت کند آنچه در این حوض است آب نیست؟"
چند تن از طلاب زبردست مدرسه با استفاده از فن جدل که در منطق ارسطو شکل خاصی از قیاس است و هدف عاجز کردن طرف مناظره یا مخاطب است نه قانع کردن او، ثابت کردند که در آن حوض مطلقاً آب وجود ندارد و از مایعات خالی است.
ملاصدرا با تبسمی رندانه مجدداً روی به طلاب کرد و گفت: " اکنون آیا کسی هست که بتواند ثابت کند در این حوض آب هست؟ " یعنی مقصود این است که ثابت کند حوض خالی نیست و آنچه در آن دیده می شود آب است.
شاگردان از سؤال مجدد استاد خود ملاصدرا در شگفت شده جواب دادند که با آن صغری و کبری به این نتیجه رسیدیم که در حوض آب نیست، حال نمی توان خلاف قضیه را ثابت کرد و گفت که در این حوض آب هست...
فیلسوف شرق چون همه را ساکت دید سرش را بلند کرد و گفت:
« ولی من با یک وسیله و عاملی قویتر از دلایل شما ثابت می کنم که در این حوض آب وجود دارد ». آنگاه در مقابل چشمان حیرت زده طلاب کف دو دست را به زیر آب حوض فرو برد و چند مشت آب برداشته به سر و صورت آنها پاشید. همگی برای آنکه خیس نشوند از کنار حوض دور شدند. فیلسوف عالیقدر ایران تبسمی بر لب آورد و گفت: «همین احساس شما در خیس شدن بالاتر از دلیل است»
سخنان ملاصدرا در مورد خداوند :
خداوند همه چیز میشود همه کس را...
به شرط اعتقاد، به شرط پاکی دل، به شرط طهارت روح،
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس
بشویید قلبهایتان را از هر احساس ناروا
و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک
و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار...
و بپرهیزید از ناجوانمردیها،ناراستیها، نامردمیها!
چنین کنید تا ببینید خداوند چگونه
بر سفره شما با کاسهای خوراک و تکهای نان مینشیند
در دکان شما کفههای ترازویتان را میزان میکند
و در کوچههای خلوت شب با شما آواز میخواند...
مگر از زندگی چه میخواهید که در خدایی خدا یافت نمیشود...
به نظر من این دوتا شعر از رباعیات خیام خیلی قشنگ هستن
این قافله عمر عجـب میگذرد
دریاب دمی کـه با طرب میگذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب میگذرد
......
من هیچ ندانم که مرا آنکه سرشت
از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشـت
جامی و بتی و بربطی بر لب کشت
این هر سه مرا نقد و ترا نسیه بهشت
اینقدری که کشورماهزینه صرف مراسم یادواره آزادی سازی خرمشهرمیکنه خرج آبادانی این شهرمیکرد خرمشهرالان دبی بود!
سلام جناب بهمنی عزیز استادمیدونم سرتون شلوغه ولی بی زحمت بلندشیداون خودکارقشنگتون روبرداریدبریدسمت لیست اون نمره های تست هوش رو واسمون ثبت کنید استادخواستم ازشماتشکرکنم بابت این همه زحماتی که واسمون میکشید،این همه ایتم واسمون میذاریدکه نمره بگیریم بازهم ممنون
نگران نباشید آنها را روز آخر از روی سایت وارد می کنم
استاد سلام
این امتحان زبان موضوعش چیه بگید تمرین کنیم
از همان موضوعات کلاسی
استاد بی خیال این چیزا،فصل اول سیستم های خرید چرا دانلود نمیشه
از قرار معلوم تنها برای شما مشکل دارد
اما دوباره آن را آپلود می کنم
استاد سلام.فردا تشریف میارین؟هوا خیلی بده
نه ...جبرانی خواهم گذاشت
سلام استاد عقب یه ماشینی یک مصرع شعر نوشته بودن زگهواره تاگوربیخیال!!! نمیدونم شاعرش کی بوده!؟
احتمالا
دانشجوی ترم اول بوده
شاخه گلی برمزار حجازی
یک عقاب تیز پر،پرزد که آبی تر شود
ترجمان اوج بود،ترجمان پر شود
قله ها کوتاه تر ازبال پروازش شدند
رفت تا اسطوره باشد،رفت تا باور شود
فرصت این زندگی کوتاهترازچشمه هاست
چشمه دریا می شود،باران اگر کوثر شود
مانده پرهایش میان دفتر آئینه ها
مانده تا درروشن آئینه ها،سنگر شود
خدا روحش را قرین رحمت کند
مرد شریفی بود
سلام استاد ارجمند
دلم براتون تنگ شده برای استاد باسواد و سختگیرم. همواره در پناه خداوند سالم وشاد باشید.
سلام م م م م
من هم دلم براتون تنگ شده
از دوستان سراغتون رو می گیرم...انگار به شدت درگیر زندگی هستید ...هرجا که هستید
خندان باشید
سلام استاد عزیز و ارجمندم
والا راستش استاد دو ماهی میشه که حتی وقت نکردم یه سری به خودم بزنم
همه اش مسافرت بودم
از این شهر به اون شهر
دیروز رسیدم اصفهان (شاهین شهر) و انشالله هفته دیگه میام اهواز واسه فرجه امتحانات
به سلامتی انشالله
استاد یعنی یه روزی میاد که مثل آذرخش دلتنگ ما بشین!!!!!!!
یه ذره حسودیم شد