یــادگــار

هــر چنــد جوانیــد .... سیمــرغ جـهانیــد

یــادگــار

هــر چنــد جوانیــد .... سیمــرغ جـهانیــد

شروع شد

ماراتن امتحانات

شروع شد

آرزوی پیروزی دارم برای همه ی شما

امیدوارم یک ترم سختی رو که تحمل کردید

با لبخند به پایان برسونید

نظرات 10 + ارسال نظر
گمشده دوشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:29 ب.ظ

استاد من در این ماراتن مثله همیشه اولم
در ضمن تصمیم گرفتم برم ماهشهر مدیریت صنایع ادامه بدم
استاد می تونم برم اونجا درس بخونم آخه من رشته اصلیم ریاضی بوده اگه حکمتونو گرفتین راهنماییم کنید

نظر به اینکه با نوشته های س ن موافقم جواب قبلی شما رو تایید نمی کنم...
شما می تونید در رشته ی مد نظرتون شرکت کنید
ولیکن بخش کمی از واحدهای شما رو خواهند پذیرفت
موفق باشید

حسین حسین زاده هلاله دوشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:51 ب.ظ

باسلام
اقای بهمنی هوای ما شاغلها را داشته باشید باتشکر فراوان

ن.س دوشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 07:29 ب.ظ

ورزش کنید، نمره بهتری بگیرید

دقیقا

صادق خان سه‌شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:32 ق.ظ

استاد مررررسی از اینکه شما میخواهید که لبامون خندون باشه ، واقعا تکی بخدااااا.

صادق خان سه‌شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:49 ق.ظ

یک کلاغی بود که 3تا بچه داشت. موقع زمستان که رسید کار کلاغه واسه پیدا کردن غذا تا بچه هاشو سیر کنه خیلی دشوار شد. و مجبور شد که از گوشت خودش بکنه و به بچه هاش بده تا اونا را سیر کنه و کار هرروز این کلاغه همین بود. تا اینکه زمستان هم تموم شد و کلاغه دیگه نایی نداشت تا بالاخره مرد...
و وقتی که بچه هاش دیدن مادرشون مرد به هم دیگه نگاه کردن و گفتن: آخیییییش بالاخره مرد بابا خسته شدیم از این غذای تکراری...

نیلو سه‌شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:33 ب.ظ

امید است که باطرح سوالات ساده ودادن وقت زیاد این لبخند واسه ما ترم آخریها پایدار بماند بخصوص زبان 3.
آمین

امیدتان نامید
ترکاندم
خدا تا سوال....

شروین سه‌شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:54 ب.ظ

صادق خان ببخشیدا ولی داستانتون خیلی لوس بود

صادقه دیگه...پسر ماهیه....اما همچین سرخوشه به خدا

دانشجو چهارشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:58 ب.ظ

صادق مینوشتی یه بزی بود سه تا بچه داشت شنگول منگول حبه انگور آقا گرگه آمد گفت براتون شکلت میگرنم >>>>>>>>>

890248573 چهارشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 06:17 ب.ظ

اگر انشالله شما آسون گرفته باشید ما هم با لبخند به پایان میرسونیم چون واقعا همه مطالب شبیه هم و سخته . نمیره تو مغز آدم خدایی.چکار کنیم واقعا؟

سخت بود؟؟؟تازه همه وقت اضافه آورده بودن

گمشده پنج‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:44 ب.ظ

استادی سلامی کردمی
ما از آن پیله ورانی بودمندی که مرا هیچ زخمی از این بازی روزگار دردمندی نداشت
استادی سبکی که ونه اید مرا یاد یکی از فیلمهای مهران مدیری انداختمندی که پیش خود گقتمندی که شاید دیالوگ آن مجموعه را شما نوشتندی
آیا چنین نیست ؟
استادی پوزش مارا بپذیرندی از آن جهت که حقیقت تلخ بودندی ولی قلبا ما شما را پسندندی

عمرا
والا ترکوندید کلیه ی صنایع ادبی را
دردمند که فعل نیست!
بر روی افعال باید دندی بگذاری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد