یــادگــار

هــر چنــد جوانیــد .... سیمــرغ جـهانیــد

یــادگــار

هــر چنــد جوانیــد .... سیمــرغ جـهانیــد

کلاسهای یکشتبه و دوشنبه

با درود فراوان

به اطلاع کلیه ی دوستان عزیز می رسانم کلاسهای اینجانب در روزهای یکشنبه و دوشنبه هفته ی جاری تشکیل نخواهند شد اما در سایر روزها در خدمت اسلام و مسلمین و دانشگاه و دانشجویان هستم.

برنامه کلاسی

دوستان عزیز

برنامه ی کلاسی من در حال تغییر و تحول است!

حتما در هفته ی آینده از برنامه کلاسهای خود با من مجددا پرینت تهیه کنید تا در جریان تغییرات آن قرار گرفته و دچار مشکل نشوید.

تا امروز کلاسها با حداقل تعداد دانشجویان تشکیل شده است و برای همین تدریس نکرده ام

باید کمی بیشتر سخت گیری کنم

انتظار ...

یک روز خانواده لاک پشتها تصمیم گرفتند که به پیکنیک بروند. از آنجا که لاک پشت ها به صورت طبیعی در همه موارد یواش عمل می کنند، هفت سال طول کشید تا برای سفرشون آماده بشن!

در نهایت خانواده لاک پشت خانه را برای پیدا کردن یک جای مناسب ترک کردند. در سال دوم سفرشان (بالاخره) پیداش کردند. برای مدتی حدود شش ماه محوطه رو تمیز کردند، و سبد پیکنیک رو باز کردند، و مقدمات رو آماده کردند. بعد فهمیدند که نمک نیاوردند!
پیکنیک بدون نمک یک فاجعه خواهد بود، و همه آنها با این مورد موافق بودند. بعد از یک بحث طولانی، جوانترین لاک پشت برای آوردن نمک از خانه انتخاب شد.
لاک پشت کوچولو ناله کرد، جیغ کشید و توی لاکش کلی بالا و پایین پرید، گر چه او سریعترین لاک پشت بین لاک پشت های کند بود!
او قبول کرد که به یک شرط بره؛ اینکه هیچ کس تا وقتی اون برنگشته چیزی نخوره. خانواده قبول کردن و لاک پشت کوچولو به راه افتاد.
سه سال گذشت... و لاک پشت کوچولو برنگشت. پنج سال ... شش سال ... سپس در سال هفتم غیبت او، پیرترین لاک پشت دیگه نمی تونست به گرسنگی ادامه بده. او اعلام کرد که قصد داره غذا بخوره و شروع به باز کردن یک ساندویچ کرد.
در این هنگام لاک پشت کوچولو ناگهان فریاد کنان از پشت یک درخت بیرون پرید،
«دیدید می دونستم که منتظر نمی مونید. منم حالا نمی رم نمک بیارم»!!!!!!!!!!!!

 

نتیجه اخلاقی:

برخی از ما انسان ها، زندگیمان را صرف انتظار کشیدن جهت عمل کردن به تعهداتی که از دیگران توقع داریم، می کنیم و آنقدر نگران کارهایی که دیگران باید انجام دهند هستیم که خودمان عملا هیچ کاری انجام نمی دهیم.

برج گردان دبی ...

برج گردان در دبی با 420 متر و 80 طبقه، برای اولین بار در جهان ساخته شده که هر طبقه از آن بطور جداگانه میچرخد بطوریکه این برج هیچوقت یک شکل نیست... شما می توانید انتخاب کنید پنجره اطاقتون صبح رو به طلوع آفتاب باشه یا اینکه زمان غروب آفتاب رو به دریا باشه! این برج که معمار آن دکتر دیوید فیشر است از آن بعنوان انقلابی در برج های دینامیکی نام برده است.


شروع کلاسها

با درود فراوان و همچنین شاد باش به مناسبت شروع نیمسال تازه تحصیلی.با توجه به تماسهای بسیار دوستان در مورد زمان شروع کلاسهای نیمسال اول به اطلاع کلیه ی علاقمندان به درس و دانشگاه می رسانم اینجانب از تاریخ 91/07/08 کلاسهای خود را تشکیل می دهم.

خندان باشید و از آخرین روزهای تعطیلی لذت ببرید

برنامه ی نیمسال اول ۹۱-۹۲ بعد از آخرین تغییرات

ردیف

کد درس

نام درس

زمان تشکیل

1

11175

مدیریت کارخانه

چهارشنبه -- 19:00 - 16:00 -- 704

2

11175

مدیریت کارخانه

پنج شنبه -- 19:00 - 16:00 -- 704

3

11163

تحقیق درعملیات 1

سه شنبه -- 18:00 - 16:00 -- 703

4

11164

تحقیق درعملیات 2

یکشنبه -- 12:00 - 11:00 -- سایت کامپیوتر بهشتی - W630 پنج شنبه --

5

11181

مدیریت تولید

یکشنبه -- 19:00 - 16:00 -- 810

6

11181

مدیریت تولید

پنج شنبه -- 16:00 - 13:00 -- 704

7

11165

سیستمهای خریدوانبارداری

پنج شنبه -- 12:30 - 10:00 -- 704

8

11165

سیستمهای خریدوانبارداری

چهارشنبه -- 16:00 - 13:00 -- 704

9

11178

پروژه (کاراموزی)

 

دوستان عزیز توجه کنند که تاریخ کارگاه درس تحقیق در عملیات یک هنوز مشخص نشده است و احتمالا صبح روز یکشنبه یا دوشنبه تعیین شود

تحقیق در عمیات ۱

با درود  

به برنامه ی قبلی من 

درس تحقیق در عملیات ۱ نیز اضافه شد 

روز سه شنبه ۱۶ تا ۱۸

نکته ای بسیار مهم برای دانشجویان ترم پیش اول ۹۱-۹۲

با سلام 

 

دوستان عزیز با توجه به امکان قبولی بنده در مقطع دکترا(البته پس از مصاحبه علمی نتیجه نهایی صادر خواهد شد) امکان جابجایی کلاسهای پنج شنبه به روز دیگری در میان هفته وجود دارد.عزیزانی که با مشکل مواجه خواهند شد ترجیحا با اساتید دیگر دروس خود را اخذ نمایند و یا اینکه آنها را بصورت مهمان در واحدهای دیگر اخذ کنند. 

عید فطر

روزیست که از دعا و سجاده همی

تا عرش خدا به اوج رفتی و کمی

از دلهرها خلاص گشتی و بسی

با حول حال خوش نشستی و رهی



این روز عزیز بر تمام مومنان خجسته باد

خاطره‌ای از شرقی

یه خاطره کوتاه اما به نظرخودم بامزه
اول دبستان که بودم وقتی کلاس بندی شدیم رفتم سرکلاس یه کمی که گذشت تشنم شد از معلم اجازه گرفتم برم آبخوری بلند شدم رفتم تو حیاط مدرسه بعدکه از آبخوری برگشتم به فکرم زد یه نگاهی به حیاط بندازم همینطور که میرفتم چشمم افتاد به زنگ مدرسه که اونموقع تو حیاط مدرسه بود من که روز اولم بود و اطلاعی نداشتم از این چیزا صداشو در آوردم یکدفعه دیدم همه بچه ها ریختن تو حیاط
چند دقیقه بعدشم ناظممون اومد به حسابم رسید البته نه حساب فیزیکی و فرداش با مامانم رفتم مدرسه 
جدی بودا فکر نکنید داستان گفتم